اغوشت

آغوشت ٬ علم را زیـر سوال می برد !

آنقدر آرامم میکند

که هیچ مُسکنی جایش را نمی گیرد . . .

ناگفته ها

نوشته

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


اینگونه نگاه کن

اینگونه نگاه کنیم...
مرد را به عقلش نه به ثروتش .
زن را به وفایش نه به جمالش .
دوست را به محبتش نه به کلامش .
عاشق را به صبرش نه به ادعایش .
مال را به برکتش نه به مقدارش .
خانه را به آرامشش نه به اندازه اش .
اتومبیل را به کاراییش نه به مدلش .
غذا را به کیفیتش نه به کمیتش .
درس را به استادش نه به سختیش .
دانشمند را به علمش نه به مدرکش .
مدیر را به عمل کردش نه به جایگاهش .
نویسنده را به باورهایش نه به تعداد کتابهایش .
شخص را به انسانیتش نه به ظاهرش .
دل را به پاکیش نه به صاحبش .
جسم را به سلامتش نه به لاغریش .
سخنان را به عمق معنایش نه به گوینده اش

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


دختر ها


شیطنت های


خاص خودشان را دارند!


برچسب هرزگی


بر خنده های آنان نزنيد.

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


وقتی فهمیدم دیگه دلش با من نیس 

یه نگاهی بهش کردم و گفتم :نمیخوای که بری ؟درسته؟

گفت:موندن راهش نیس اگه برم عاشقانه تر میشه

سرم رو پایین انداختم و

گفتم:پس تکلیف قلبم؟

دلی که به دستت دادم ؟

مگه نگفتی همیشه عاشقتم و دوستت دارم

و بجز من به هیچکس تکیه نکن

بری میافتم

میدونی اگه دلم بشکنه دیگه تیکه هاش وصل نمیشه

بالا رو نگاه کردم تا اشکامو ببینه

اما چشمم  به برگ هایی که از رو درخت به زمین سرد وپاییزی میریخت افتاد

هوا نم گرفته بود ابرای سیاه دلگیر تر از همیشه شده بودن

رنگ اطرافم زرد و بی روح شده بود

آره

اون رفته بود

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


غیبت

((جلسه غیبت )) 

موضوع جلسه: بردن آبروی مومن

رئیس جلسه: شیطان

دبیر جلسه: نفس اماره

منشی جلسه: هوای نفس

زمان جلسه: وقت بیکاری

مکان جلسه: هرجا خدا فراموش شود

پذیرایی جلسه: گوشت مردار برادران دینی

از شرکت در این جلسه جداً خودداری فرمائید

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ارزو

                از خدا پرسیدم:

                      اگردرسرنوشت ما همه چیز را از قبل نوشته ای،

                                     آرزو کردن چه سود داره ؟!

                          گفت :شاید در سرنوشتت نوشته باشم: 

                         هرچه آرزو کنی......

   مرژانو - زیباترین دسته گل ها

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تلخی روزگار

تلخی روزگار اینه که خیلی چیزا رو میشه خواست…….!!

ولی نمیشه داشت……!!!!!


* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * ** * * * * * * * * * * * * * * * * *

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


سکوت

يك سال نقش فاصله هامان سكوت بود

شاید برای حرف زدن از عشق زود بود

ای كاش قفل سخت سكوت تو میشكست

یا در نگاه سرد تو خورشید می نشست

من موج خسته بودم و تو ساحلم شدی

با یك نگاه ساكن شهر دلم شدی

اكنون ولی به ساحل باور رسیده ام

دیگر گذشت فصل و به آخر رسیده ام

آری كویر تشنه به باران نمی رسد

این قصه تا ابد به پایان نمی رسد

 
 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


گریه کن

هركه آيد گويد :

 گريه كن ، تسكين است

 گريه آرام دل غمگين است

 چندساليست كه من ميگريم

 درپى تسكينم

 ولى اى كاش كسى ميدانست

 چنددريا

 بين مافاصله است

 من وآرام دل غمگينم



همیشه بگریید به حال

 آنان که دوستشان دارید و نمی دانند

 و

 آنان که دوستتان دارند و نمی دانید

 زیرا بدترین عذابی که خداوند می تواند به شخصی دهد 
عشق یک طرفه است....

 پس

 عاشق خدا باش تا معشوق خلق شوی

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


وفا دار بودن

شجاعت مـے خواهد

وفادار احساسـے باشـے

کــ ِ میدانـے

شکست مـے دهد

روزے نفس ـهاے دلت را..

 

بیا برفها را پارو کنـــــــ

اینجا یک نفر از انتظار تو

به زمستانــــــــــ رسیده

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


خدایا

خدایــــا !

خط و نشان دوزخـــــت را برایـــم نکش !

جهنم تـــــر از نبــــودنش

جایـــی سراغ ندارم…

نوشته ش

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


هوس کردم


 


هوس کرده ام 

باران باشم 

بلغزم بر گردنت، دستانت 

نم نم، شبنم بشوم بر گونه هایت

هوس کرده ام

برگِ خشک نباشم 
 
لگدمال شده ی پاهایت

هوس کرده ام 

پرنده ای باشم 
 
که پرهایش به هم چسبیده 

فرورفته در عسلِ چشمانت
... 

هوس کرده ام
الهه باشم 
 
الهه ات باشم..

 
هوایـــــــــــــــــــــ ــــت را گم کرده ام

کمی "هــــــــــــــا" کن...
 

...
ف ی ل ت ر

کرده است

دل را

درد !

ببین

بــــــــــاز نمی شود!
[

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


مادر

چرا مادر نماز خويش را بنشسته مى خواند؟!

 ز فضّه راز آن پرسيدم و گويا نمى داند!

نفَس از سينه اش آيد به سختى، گشته معلومم

 كه بيش از چند روزى پيش ما، مادر نمى ماند!

به جان من، تو لب بگشا مرا پاسخ بده فضّه!

كه ديده مادرى از دختر خود رو بپوشاند؟!

الهى! مادرم بهر على جان داد، لطفى كن

 كه جاى او، اجل جان مرا يكباره بستاند!

به چشم نيمْ باز خود، نگاهم مى كند گاهى

 كند از چهره تا اشك غمم را پاك و نتواند!

دلم سوزد بر او، امّا نمى گريم كنار او

 مبادا گريه من، بيشتر او را بگرياند!

كنار بسترش تا صبحدم او را دعا كردم

 كه بنشيند، مرا هم در كنار خويش بنشاند

بسى آزار از همسايگانش ديد و، مى بينم

 دعا درباره همسايگانش بر زبان راند!

چه در برزخ، چه در محشر، چه در جنّت، چه در دوزخ

به غير از وصف او، «ميثم» نمى خواند


Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


عکس

 

همیشه دلتنگی بود و انتظار ، همیشه لبخند بود و به ظاهر یک عاشق ماندگار

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، حس و حال من مثل گذشته نیست

امروز دیگر مثل همیشه نیست ، من هم طاقتی دارم ، صبرم تمام شدنیست

 

♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥جملات عاشقانه♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥♥

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


سپاس گذارم


 سپاسگزارم از اینکه ترانه ها و موسیقی های روز را برایم آوردی



که می تواند برای تمام زندگیم کافی باشد .



سپاسگزارم که غروب را برای اولین بار به من نشان دادی



_ برای اینکه در زیر باران سیل آسا با من هم گام شدی



به خاطر قدم زدن در ساحل زمستانی

 


سپاسگزارم که ....

 


Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


هیس


  هـیــــس…

 


  حــواس تــنــهــایـــی ام را

 


  بـــا خـــاطـــرات خـــوب

 


  بـــاتـــو بــــودن

 


  پــرت کــرده ام…بـگـو کـسـی حـرفـی نـزنـد…



  بــــگــــذار ....



  لـحـظـه ای آرام بـگـیـرم…

g

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: حرف دل سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


اگر مردم

اگه مردم  حلالم کنید


روی قبرم بنويسيد کبوتر شد و رفت


زير باران غزلی خواند ، دلش تر شد و رفت


چه تفاوت که چه خورده است غم دل يا سم


آنقدر غرق جنون بود که پر پر شد و رفت


روز ميلاد ، همان روز که عاشق شده بود


مرگ با لحظه ی ميلاد برابر شد و رفت 


او کسی بود که از غرق شدن می ترسيد


عاقبت روی تن ابر شناور شد و رفت


هر غروب از دل خورشيد گذر خواهد کرد


واژه خسته ُکه يک روز کبوتر شد و رفت

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، شعر، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


گاهی

گاهی...

گاهی برو...گاهی بمان...گاهی بخند...

گاهی گریه کن...گاهی حرف بزن...گاهی فریاد بزن...

گاهی قدم بزن...گاهی سکوت کن...گاهی رها شو...
... ...
گاهی ببخش...گاهی یاد بگیر...گاهی سفر کن...

گاهی اعتماد کن...گاهی بازی کن...گاهی فراموش کن...

گاهی زندگی کن...گاهی باور کن...

گاهی بزرگ باش...گاهی کوچک باش...

گاهی چتر باش...گاهی باران باش...

گاهی شب باش...گاهی مرد باش..

گاهی فرشته باش...گاهی سیلی بزن...

گاهی مرگ...گاهی زندگی...

گاهی سوال...گاهی جواب...

گاهی دریا ...گاهی برکه...

گاهی همه چیز...گاهی هیچ چیز...

اما همیشه... همیشه انسان باش....!

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نمی بخشمت

نمی بخشمت...
نمی بخشمت....

بخاطر تمام خنده هایی که از صورتم گرفتی....

بخاطر تمام غمهایی که بر صورتم نشاندی .....

نمی بخشمت .....

بخاطر دلی که برایم شکستی .....

بخاطر احساسی که برایم پرپر کردی.....

نمی بخشمت .....

بخاطر زخمی که بر وجودم نشاندی.....

بخاطر نمکی که بر زخمم گذاردی.... 

و می بخشمت بخاطر عشقی که بر قلبم حک کردی

 محبت از درخت آموز که

 حتی سایه از هیزم شکن هم بر نمی دارد


Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تقدیمبه همسرم

تقدیم به همسرم....

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تلخ ترین درد

مـیـدونـــی تـلـخ تــریــن درد چـیــه (؟)

تــو بـخــوای ...

اونــم بــخــواد ...

ولــی دنـیـا نـخــواد ...

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


یه وقتایی

یـه وقـتـایی مـیـرسـه

کــه نـه یـادش آرومـت میــکــنــه

نــه عـکـسـش

فـقــــــط بـــایــد خـودش بــاشــه

فـقـط خــــــــــــودش

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


تلخ ترین درد


مـیـدونـــی تـلـخ تــریــن درد چـیــه (؟)

تــو بـخــوای ...

اونــم بــخــواد ...

ولــی دنـیـا نـخــواد ...

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


خـُدایـــــــا دخـلـم با خرجـَم نمی خوانـد


کــم آورده ام ...


صبری که داده بودی تمام شـد !


اما همچنـان دردم باقیستـــــ ...


بـدهکار قلبـــم شـده ام


میـ دانم شرمنـده ام نمیـــ کنی ...


باز هم صبر میخواهم ... !

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نمی خواهم برگردی

نميخواهـم برگردي ؛

اين را به همه گفته ام

حتي خـودم ،

فقط نمي دانم چرا براي برگشتنت فـال مي گيرم . . . ؟

هنوز هم گاهـي يـادم مي رود

تـو ديگـر سهم دقايقـم نيستي ....

دل است ديگر ؛

سنگش نزن ، تحمـّل كن ...

زير سيل اينهمه درد

                                كمـ رم خـَم كه نه ؛

                                                فقط كمي خـورد شده . .

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

وقتی سرت رو روی شونه‌های کسی میذاری که دوستش داری، بزرگ‌ترین آرامش دنیا رو توی خودت احساس می‌کنی.

وقتی کسی که دوستش داری سرش رو روی شونه‌هات تو میذاره، احساس می‌کنی قوی‌ترین موجود جهانی.

                  وچه سخته

چه سخته زندگی، وقتی که احساس کنیم در زیر آسمان کسی نیست که ما را دوست بدارد

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نازنین

نازنین

با توام ای نازنین تو که دل دادم به دستت

منکه بستم این دخیلو گوشه ی چشمای مستت

آره من همون غریبه که واست می میره هر بار

وقتی نیستی خط می ذارم دونه دونه روی دیوار

می پیچه صدای پاهات هر وقت چشمامو می بندم

می خوام وقتی که رسیدی دور چشم تو بگردم

وقتی با یاد تو هستم مث گل شکوفه می دم

بالشم خوشبو وقتی شبا خوابو می بینم

تو همیشه دور دوری من تو حسرت نگاتم

چشم براه دیده تو عاشق زنگ صداتم

دست قاصدک سپردم نامه ها دلتنگیامو

بگو باد هر شب میاره شرجی سوز نگامو

لعنت به فاصله هایی که مارو از هم جدا کرد

منو تو حسرت دیدار چشم براه جاده ها کرد

 

 

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


ما

 

 

تن تو داغ آتیشه

واسه انگشتای سردم

حرم لب هات رنگ بوسه

بوی اطلسی و مریم

 

تو چی داشتی تو ی چشمات

نفسام شماره افتاد

سیاه چشمون مستت

دل و دینم و به باد داد

 

آفتاب از گندم گونت

گل سیب سرخ و چیده

نفسم به عطر موهات

دل از این دنیا بریده

 

مث شب سیاهم اما

تو که ماهی منو دریاب

می خوام رنگی از تو باشم

رنگ بی قرار مهتاب

 

توی آغوش تو شعرم

منِ از ترانه لبریز

بذار جون بگیره از تو

این تن حقیرو ناچیز

 

می خوام این بغض نفس گیر

با نوازش تو وا شه

خط بکش رو تن تنهام

بذار این من با تو ما شه

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


دعوا

دلم می خواد دعوا کنیم

تو بگی
من بگم!
تو صداتو ببری بالا!
من صدامو ببرم بالا!
تو داد بزنی
من داد بزنم!
تو بلندتر داد بزنی
من بلندتر داد بزنم
تو بلندتر داد بزنی و عصبانی بشی
من بلندتر داد بزنم و با مشت بکوبم تو سینه ات!
تو دستامو بگیری
من باز داد بزنم...
توبگی بس کن!
من بغض کنم و باز داد بزنم...!
تو بخوای آرومم کنی
من گریه کنم و سرمو تکون بدم و تقلا کنم و باز داد بزنم...
تو دستامو ول کنی و  محکم بغلم کنی
من صورتم رو  فشار بدم به سینه تو با مشت بکوبم تو سینه تو باز گریه کنم
تو نوازشم کنی
من هق هق بزنم و با مشت بکوبم تو سینه ات و باز گریه کنم
تو بوسم کنی  و دستامو بگیری وبگی دوستت دارم بسه دیگه
* * *

http://upcity.ir/images/14875520827529684959.jpg

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل سمیرات

عسلم بمون من رو تنهانذار
اگه بهم بگی فقط نرو دوستت دارم بمون
به خدا از غرورت کم نمیشه
کاشک میدونستی چقدر
غمگین هستم
چقدرتنهام
بمون

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


قانون تو

قانون تو تنهایی من است . . . . و تنهایی من قانون عشق ! عشق ارمغان دل دادگیست . . . . و این سرنوشت سادگیست ! چه قانون عجیبی . . . . چه ارمغان نجیبی . . . . و چه سرنوشت تلخ و غریبی . . . . که هر بار ستاره های زندگیت را ، با دست های خود راهی آسمان پر ستاره کنی . . . . و خود در تنهایی و سکوت . . . . با چشم های خیس از غرور ، پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی . . . . و خاموش و بی صدا . . . . به شادی ستاره های از تو گشته جدا ، دل خوش کنی . . . . و باز هم تو بمانی و . . . . تنهایی و . . . . دوری . . . . !

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حکایت ما ادما

حکایت ما آدم ها …

حکایت کفشاییه که …

اگه جفت نباشند …

هر کدومشون …

هر چقدر شیک باشند …

هر چقدر هم نو باشند

تا همیشه …

لنگه به لنگه اند …

کاش …

خدا وقتی آدم ها رو می آفرید …

جفت هر کس رو باهاش می آفرید …

تا این همه آدمای لنگه به لنگه زیر این سقف ها …

به اجبار، خودشون رو جفت نشون نمی دادند…

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


هیچ وقت

هیچ وقت این دو جمله رو نگو: ازت متنفرم ، دیگه نمیخوام ببینمت

هیچ وقت با این دو نفر همصحبت نشو: از خود متشکر، وراج

هیچ وقت دل این دو نفر رو نشکن:پدر ،مادر

هیچ وقت این دو تا کلمه رو نگو:نمیتونم ،بد شانسم

هیچ وقت این دو تا کارو نکن: دروغ ، غیبت

هیچ وقت این دو تا جمله رو باور نکن : آرامش در اعتیاد ،امنیت دور از خانه

همیشه این دو تا جمله رو به خاطر بسپار:آرامش با یاد خدا ،دعای پدر و مادر

همیشه دوتا چیز و به یاد بیار:دوستای گذشته رو ،خاطرات خوبت رو

همیشه به این دو نفر گوش کن:فرد با تجربه ،معلم خوب

همیشه به دو تا چیز دل ببند:صداقت ،صمیمیت

از زشت رویی پرسیدند:

آنروزکه جمال پخش می کردند کجا بودی؟

گفت : در صف کمال

اگر کسی به تو لبخند نمی زند علت را در لبان بسته خود جستجو کن

مشکلی که با پول حل شود ، مشکل نیست ، هزینه است

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


نامه یک پسر به مادرش


نامه فرزندی به مادرش که از دنیا رفته

 

مادر سلام!

دلم خیلی برایت تنگ شده.

بهشت را دیده ای و ما را فراموش کرده ای؟

مادر! دنیا خیلی کوچک است. چه زود جواب آدم را می دهد.

اصلا فکر نمیکردم که نریمان، پسرم روزی جلو من بایستد.

دیروز نریمان به چشم های من نگاه کرد و گفت:نه تنها درس نمیخوانم

بلکه سر کار هم نمیروم و دوستی ام را با کامران قطع نمیکنم.

می دانی مادر، این حرف ها را که شنیدم،یادهمان صحنه قدیم افتادم.

برای چندمین بار آن صحنه جلوی چشمم آمد.

می دانی که کدام را میگویم؛

همان که من جوان بودم و تو التماس میکردی و میگفتی:

مادر! تو رو خدا درست را رها نکن.اگر هم درس نمی خوانی برو سربازی

کارتت را بگیر تا جایی استخدام شوی.

ولی پایم را در یک کفش کردم و گفتم:

نه تنها درس نمیخوانم بلکه سربازی هم نمیروم میخواهم مغازه باز کنم .

مادرم! آن روز شکستن را در چشمت دیدم ولی غرور جوانی ام نگذاشت

از حرفم برگردم.

مادرم! من آن روز اشکهای پنهانت را دیدم ،ولی دلم نرم نشد.

خم شدن کمرت را دیدم ،ولی نفهمیدم.

یادت می آید رابطه مان کم شده بود تا این که یک روزکاغذی در جیبم دیدم

که رویش نوشته بود: ...و بالوالدین احسانا....

فهمیدم کار شماست،از دست خطت.

دیروز هم کمر من شکست .

میوه زندگی ام ،ثمره ام همان کسی که طاقت نداشتم خاری به دستش برود،

همان کاری کرد که می ترسیدم.

دیروز موهای سفیدم دو برابر شد.اشک ریختم ولی پنهانی.

به خدا التماس کردم ،شکایت کردم

مادر! من همان موقع که دست خطت را تو جیبم دیدم تصمیم گرفتم جبران کنم

ولی پسر من از دستم رفت

مادر! دیشب اصلا نخوابیدم خیلی ذهنم خراب بود .از آینده اش میترسم .

مادرم! می دانم که تو الان پیش خدا هستی و نامه ام را می بینی و می خوانی

و به نیاتم آگاهی.

بگو به خدایمان که از همان حرفی که به شما زدم پشیمانم؛

از همان یک لحظه تندی و عصبانیت پشیمانم؛بگو پسرت غلط کرد کمکش کن .

مادرم! خواهش می کنم تنهایم نگذار.خیلی به کمکت احتیاج دارم.

بیشتر از همیشه تنها هستم به خدا بگو کمکمان کند

مادر جان ! همیشه عکست جلوی چشمم است و یادت در ذهنم

.تا نامه بعد خدانگهدار........                          
                                     

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


مثل بچه ها


وقتی بچه ها می خندند نگوییم نخندید، بلکه به همراه آنها بخندیم

چون مدتهاست که مثل بچه ها از ته دل خندیدن یادمان رفته است.

وقتی بچه ها بازی می کنند، نگوییم دیگر بس است

بلکه با آنها همراه شویم چون مدتهاست که مثل بچه ها بازی نکرده ایم

با بچه ها باشیم تا مثل بچه ها شویم

تا بار دیگر لذت دوران کودکی را تجربه کنیم

با بچه ها باشیم تا سادگی و صداقت را به یاد بیاوریم

با بچه ها باشیم تا معنی دوست داشتن را یاد بگیریم

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


اگر فردا

اگر فردا

در اختیار ما بود شاید میتونستیم چند دقیقه

با وصال معشوق خیالی خوش باشیم!

ولی دریغ که فردا چون مرغی تیز بال و وحشی

دایمااز دست ما فرار میکند و همین که نزدیک آن میرسیم

مانند جادوی جادو گران تغییر شکل میدهد

و ما بیچارگان هوسباز را به جستجوی خود در تب و تاب رها میکند.

بدین است که عمر ما به آرزو و تمنّا میگذرد

و دایما" در هوای فردا قصرهای خیالی و دلفریب میسازیم

 غافل از اینکه بنای آینده بر هواست !

 و فردا همچون نقشهای شعبده که جز در آیینه خیال وجود ندارد .

اساس زندگی برامروز استوار است.

مردم عادت کردند که هیچوقت از زندگی خود راضی نباشند

و از آنچه که دارند بهره نمیبرند و در جستجوی آنچه ندارند رنج میبرند

به همین دلیل است که همه آنها از روزگار شکایت دارند

و از بخت خود مینالند

از زمین ناراضی و از آسمان عصبانی هستند

و روز های خود را با بدبختی میگذرانند

نگاههای آشفته آنها نشان میدهد که به

دنبال گمشده خیالی خود هستند .

بعضی آدما نه به امروز توجهی دارند و نه از فردا نگران

در گذشته سرگردانند

دایما" به روزهای تلف شده و فرصتهای از کف رفته تأسف میخورند

و جان شیرین خود را به حسرت میگذرانند

به عقیده آنها همه چیز در قبرستان گذشته مدفون شده

و آرزوها و امیدها و فرصتهای خوب

در ویرانه ایام به زیر گرد و غبار فرو رفته است.

چون مسافری که در بیابانی بی آب و گیاه

همه چیز خود را از دست داده باشد

دایما" از گذشته نگرانند و چون بوم شوم بر خرابه ایام فنا شده

از بدبختی خود ناله میکنند !

در نظر آنها دقایق حال، ارزش و بهایی ندارد

 عجب اینجاست که فردا همین که این دقایق نا چیز و بی بها تلف شد

و در قبرستان ایام فرو رفت بر گذشتن آن

                                         حسرت می خورند.


 


Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


حرف دل

باز دلم عاشق و دیوانه شد

محو رخ ساقی و پیمانه شد

باز دلم نشأهُ دیگر گرفت

مست شد و عاشقی از سر گرفت

مرغ دلم طایر عرش آشیان

کرده هوای چمن لا مکان

طوس حریم حرم کبریاست

مدفن پاک شه خوبان رضاست

کعبه اگر خانه آب و گل است

طوس رضا کعبه جان و دل است

کعبه بود سجده گه خاکیان

طوس رضا کعبه افلاکیان

دل در طلب جام می و باده است

رخ زیبای تو خود باده است

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


بارون

یدونین هوس چی کردم؟؟
یکی از این سه مورد:
1_زیر بارون بدوم.
2_دوچرخه سواری کنم.
3_با یه خط دیگه یکی از دوستامو اذیت کنم!

ولی هیچکدوم میسر نیست...
چون:
1_بارون نمیاد!
2_دوچرخم به سرقت رفته!
3_من بدبخت مگه چند تا خط دارم؟؟؟؟

ولی حس خوبی دارم چون امروز آمادگی دفاعیو امتحان دادیم و احتمالا کامل شم....
فرض کن آمادگی دفاعیو دادم!
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآاه!

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


زن

دکتر شریعتی :

زن عشق می کارد و کینه درو می کند...دیه اش نصف دیه توست و مجازات زنایش با تو برابر... می‌تواند تنها یک همسر داشته باشد و تو مختار به داشتن چهار همسرهستی .... برای ازدواجش ــ در هر سنی ـ اجازه ولی لازم است و تو هر زمانی بخواهی به لطف قانونگذار میتوانی ازدواج کنی ...در محبسی به نام بکارت زندانی است و تو ...  او کتک می خورد و تو محاکمه نمی شوی ... او می زاید و تو برای فرزندش نام انتخاب می کنی... او درد می کشد و تو نگرانی که کودک دختر نباشد ......او بی‌خوابی می کشد و تو خواب حوریان بهشتی را می بینی ... او مادر می شود و همه جا می‌پرسند  نام پدر .....

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


زندگينامه ی امام علي (ع)

 

زندگينامه ی امام علي (ع)

1.مقدمه
2.کيفيت ولادت
3.دوران کودکي
4.بعثت پيامبر (ص) و حضرت علی (ع)
5.حضرت علی (ع) نخستين ياور پيامبر (ص)
6.حضرت علی (ع) بعد از هجرت
7. حضرت علی (ع) داماد رسول اکرم (ص)
8.غدير خم
9. حضرت علی (ع) بعد از رحلت رسول اکرم (ص)
10.خلافت حضرت علی (ع)
11.شهادت امام علی (ع)

مقدمه
تمام انسانها در زندگی خويش از فراز و نشيب برخوردارند و با مشکلات مختلفی مواجهند .افراد معمولاً در برخورد با مشکل دچار ضعف و ناتوانی مي گردند و سعی مي کنند با کمک و راهنمايی آشنايان خود را از مهلکه، نجات دهند و با يافتن " الگوها " در هر زمينه ای ، و سپس تبعيت از آن ، وظايف خويشتن را بخوبی انجام دهند و مشکلات و دردهای خويش را تسکين بخشند . يکی از اين اسوه ها پيامبراکرم ( ص ) است که قرآن مجيد هم اين حضرت را ( 1 ) به همين نام معرفی مي فرمايد . بجز رسول خدا ( ص ) اگر به دنبال " الگوی " ديگر و جانشين برای آن حضرت باشيم ، به پيشوای بزرگی همچون مولای متقيان حضرت علی ( ع ) خواهيم رسيد ، و چه زيباست که برای پذيرش اخلاق و رفتار حسنه ايشان ، زندگی پر فراز و نشيب و سراسر شگفتی آن حضرت را مرور کنيم .


کيفيت ولادت
حضرت علی ( ع ) نخستين فرزند خانواده ی هاشمی است که پدر و مادر او هر دوفرزند هاشم اند . پدرش ابوطالب فرزند عبدالمطلب فرزند هاشم بن عبدمناف است و مادر او فاطمه دختر اسد فرزند هاشم بن عبدمناف مي باشد . خاندان هاشمی از لحاخ فضائل اخلاقی و صفات عاليه انسانی در قبيله ی قريش و اين طايفه در طوايف عرب ، زبانزد خاص و عام بوده است . فتوت ، مروت ، شجاعت وبسياری از فضايل ديگر اختصاص به بني هاشم داشته است . يک از اين فضيلتها در مرتبه ی عالی در وجود مبارک حضرت علی ( ع )موجود بوده است . فاطمه دختر اسد به هنگام درد زايمان راه مسجدالحرام را در پيش گرفت و خود را به ديوار کعبه نزديک ساخت و چنين گفت : " خداوندا ! به تو و پيامبران و کتابهايی که از طرف تو نازل شده اند و نيز به سخن جدم ابراهيم سازنده ی اين خانه ايمان راسخ دارم . پرودگارا ! به پاس احترام کسی که اين خانه را ساخت ، و به حق( 2 ) " کودکی که در رحم من است ، تولد اين کودک را بر من آسان فرما ! لحظه ای نگذشت که ديوار جنوب شرقی کعبه در برابر ديدگان عباس بن عبدالمطلب و يزيد بن تعف شکافته شد . فاطمه وارد کعبه شد ، و ديوار به هم پيوست . فاطمه تا سه روز در شريفترين مکان گيتی مهمان خدا بود . و نوزاد خويش سه روز پس از سيزدهم رجب سي ام عام الفيل فاطمه ( 3 ) را به دنيا آورد . دختر اسد از همان شکاف ديوار که دوباره گشوده شده بود بيرون آمد و گفت : ( 4 )" پيامی از غيب شنيدم که نامش را " علی " بگذار . "

دوران کودکي
حضرت علی ( ع ) تا سه سالگی نزد پدر و مادرش بسر برد و از آنجا که خداوند مي خواست ايشان به کمالات بيشتری نائل آيد ، پيامبر اکرم ( ص ) وی را از بدو تولد تحت تربيت غير مستقيم خود قرار داد . تا آنکه ، خشکسالی عجيبی در مکه واقع شد . ابوطالب عموی پيامبر ، با چند فرزند با هزينه ی سنگين زندگی روبرو شد . رسول اکرم ( ص ) با مشورت عموی خود عباس توافق کردند که هر يک از آنان فرزندی از ابوطالب را به نزد خود ببرند تا گشايشی در کار ابوطالب باشد . عباس ، جعفر را و پيامبر ( ص ) ، ( 5 ) علی ( ع ) را به خانه خود بردند .
به اين طريق حضرت علی ( ع ) به طور کامل در کنار پيامبر قرار گرفت . علی ( ع ) آنچنان با پيامبر ( ص ) همراه بود ، حتی هرگاه پيامبر از شهر ( 6 )خارج مي شد و به کوه و بيابان مي رفت او را نيز همراه خود مي برد .


بعثت پيامبر ( ص ) و حضرت علی ( ع )
شکی نيست که سبقت در کارهای خير نوعی امتياز و فضيلت است . و خداونددر آيات بسياری بندگانش را به انجام آنها ، و سبقت گرفتن بر يکديگر ( 7 )دعوت فرموده است . از فضايل حضرت علی ( ع ) است که او نخستين فرد ايمان آورنده به پيامبر ( ص ) باشند . ابن ابي الحديد در اين باره مي گويد : بدان که در ميان اکابر و بزرگان و متکلمين گروه " معتزله " اختلافی نيست که علي بن ابيطالب نخستين فردی است که به اسلام ايمان آورده و پيامبر خدا را تأييد کرده است .

حضرت علی ( ع ) نخستين ياور پيامبر ( ص )
پس از وحی خدا و برگزيده شدن حضرت محمد ( ص ) به پيامبری و سه سال دعوت مخفيانه ، سرانجام پيک وحی فرا رسيد و فرمان دعوت همگانی داده شد . در اين ميان تنها حضرت علی ( ع ) مجری طرحهای پيامبر ( ص ) در دعوت الهيش و تنها همراه و دلسوز آن حضرت در ضيافتی بود که وی برای آشناکردن خويشاوندانش با اسلام و دعوتشان به دين خدا ترتيب داد . در همين ضيافت پيامبر ( ص ) از حاضران سؤال کرد : چه کسی از شما مرا در اين راه کمک مي کند تا برادر و وصی و نماينده من در ميان شما باشد ؟ فقط علی ( ع ) پاسخ داد : ای پيامبر خدا ! من تو را در اين راه ياری مي کنم پيامبر ( ص ) بعد از سه بار تکرار سؤال و شنيدن همان جواب فرمود : ای خويشاوندان و بستگان من ، بدانيد که علی ( ع ) برادر و وصی و خليفه ی پس از من در ميان شماست . از افتخارات ديگر حضرت علی ( ع ) اين است که با شجاعت کامل برای خنثی کردن توطئه ی مشرکان مبنی بر قتل رسول خدا ( ص ) در بستر ايشان خوابيد و زمينه هجرت پيامبر ( ص ) را آماده ساخت .


حضرت علی ( ع ) بعد از هجرت
بعد از هجرت حضرت علی ( ع ) و پيامبر ( ص ) به مدينه، دو نمونه ازفضايل علی ( ع ) را بيان مي نمائيم :
1 - جانبازی و فداکاری در ميدان جهاد : حضور وی در 26 غزوه از 27غزوه پيامبر ( ص ) و شرکت در سريه های مختلف از افتخارات و فضايل آن حضرت است .
2 - ضبط و کتابت وحی ( قرآن ) کتابت وحی و تنظيم بسياری از اسناد تاريخی و سياسی و نوشتن نامه های تبليغی و دعوتی از کارهای حساس و پرارج امام ( ع ) بود . ايشان آيات قرآن چه مکی و چه مدنی ، را ضبط مي کرد . به همين علت است که وی را از کاتبان وحی و حافظان قرآن به شمار مي آورند . در اين دوران بود که پيامبر ( ص ) فرمان اخوت و برادری مسلمانان را صادر فرمود و با حضرت علی ( ع ) پيمان برادری و اخوت بست و به حضرت علی ( ع ) فرمود :
" تو برادر من در اين جهان و سرای ديگر هستی . به خدايی که مرا به حق برانگيخته است ...
تو را به برادری خود انتخاب مي کنم ، اخوتی که دامنه ی آن هر دو جهان ( 8 )را فرا گيرد . "

حضرت علی ( ع ) داماد رسول اکرم ( ص )
عمر و ابوبکر با مشورت با سعد معاذ رئيس قبيله اوس دريافتند جزعلی ( ع ) کسی شايستگی زهرا ( س ) را ندارد . لذا هنگامی که علی ( ع )در ميان نخلهای باغ يکی از انصار مشغول آبياری بود موضوع را با ايشان در ميان نهادند و ايشان فرمود :
دختر پيامبر ( ص ) مورد ميل و علاقه ی من است . و به سوی خانه رسول به راه افتاد .
وقتی به حضور رسول اکرم ( ص ) رسيد ، عظمت محضر پيامبر ( ص ) مانع از آن شد که سخنی بگويد ، تا اينکه رسول اکرم ( ص ) علت رجوع ايشان را جويا شد و حضرت علی ( ع ) با تکيه به فضايل و تقوا و سوابق درخشان خود در اسلام فرمود :
" آيا صلاح مي دانيد که فاطمه را در عقد من درآوريد ؟ " پس از موافقت حضرت زهرا ( س ) آن حضرت به دامادی رسول اکرم ( ص ) نائل آمدند .

غدير خم
پيامبر ( ص ) بعد از اتمام مراسم حج در آخرين سال عمر پربرکتش درراه برگشت در محلی به نام غديرخم در نزديکی جحفه دستور توقف داد ، زيرا پيک وحی فرمان داده بود که پيامبر ( ص ) بايد رسالتش را به اتمام ( 9 )برساند .
پس از نماز ظهر پيامبر ( ص ) بر بالای منبری از جهاز شتران رفت و فرمود :
" ای مردم ! نزديک است که من دعوت حق را لبيک گويم و از ميان شما بروم درباره من چه فکر مي کنيد ؟ "
مردم گفتند : " گواهی مي دهيم که تو آيين خدا را تبليغ مي کردی "
پيامبر فرمود : " آيا شما گواهی نمي دهيد که جز خدای يگانه ، خدايی نيست و محمد بنده ی خدا و پيامبر اوست ؟ "
مردم گفتند : " آری ، گواهی مي دهيم . "
سپس پيامبر ( ص ) دست حضرت علی ( ع ) را بالا گرفت و فرمود :
" ای مردم ! در نزد مؤمنان سزاوارتر از خودشان کيست ؟ "
مردم گفتند : " خداوند و پيامبر او بهتر مي دانند . "
سپس پيامبر فرموند :
" ای مردم ! هر کس من مولا و رهبر او هستم ، علی هم مولا و رهبر اوست . "
و اين جمله را سه بار تکرار فرمودند .
بعد مردم اين انتخاب را به حضرت علی ( ع ) تبريک گفتند و با وی بيعت
نمودند .

حضرت علی ( ع ) بعد از رحلت رسول اکرم ( ص )
پس از رحلت رسول اکرم ( ص ) به علت شرايط خاصی که بوجود آمده بود ،حضرت علی ( ع ) از صحنه ی اجتماع کناره گرفت و سکوت اختيار کرد.
نه در جهادی شرکت مي کرد و نه در اجتماع به طور رسمی سخن مي گفت . شمشير در نيام کرد و به وظايف فردی و سازندگی افراد مي پرداخت .
فعاليتهای امام در اين دوران به طور خلاصه اينگونه است :
1 - عبادت خدا آنهم در شأن حضرت علی ( ع )
2 - تفسير قرآن و حل مسائل دينی و فتوای حکم حوادثی که در طول 23سال
زندگی پيامبر ( ص ) مشابه نداشت .
3 - پاسخ به پرسشهای دانشمندان ملل و شهرهای ديگر .
4 - بيان حکم بسياری از رويدادهای نوظهور که در اسلام سابقه نداشت .
5 - حل مسائل هنگامی که دستگاه خلافت در مسائل سياسی و پاره ای از مشکلات
با بن بست روبرو مي شد .
6 - تربيت و پرورش گروهی که از ضمير پاک و روح آماده ، برای سير و سلوک
برخوردار هستند .
7 - کار و کوشش برای تأمين زندگی بسياری از بينوايان و درماندگان تا آنجا
که با دست خويش باغ احداث مي کرد و قنات استخراج مي نمود و سپس آنها را
در راه خدا وقف مي نمود .

خلافت حضرت علی ( ع )
در زمان خلافت حضرت علی ( ع ) جنگهای فراوانی رخ داد از جمله صفين ، جمل و نهروان که هر يک پيامدهای خاصی به دنبال داشت .

شهادت امام علی ( ع )
بعد از جنگ نهروان و سرکوب خوارج برخی از خوارج از جمله عبدالرحمان بن ملجم مرادی ، و برک بن عبدالله تميمی و عمروبن بکر تميمی در يکی از شبها گرد هم آمدند و اوضاع آن روز و خونريزي ها و جنگهای داخلی را بررسی کردند و از نهروان و کشتگان خود ياد کردند و سرانجام به اين نتيجه رسيدند که باعث اين خونريزی و برادرکشی، حضرت علی ( ع ) و معاويه و عمروعاص است . و اگر اين سه نفر از ميان برداشته شوند ، مسلمانان تکليف خود را خواهنددانست . سپس با هم پيمان بستند که هر يک از آنان متعهد کشتن يکی از سه نفر گردد .
ابن ملجم متعهد قتل امام علی ( ع ) شد و در شب نوزدهم ماه رمضان همراه چند نفر در مسجد کوفه نشستند . آن شب حضرت علی ( ع ) در خانه دخترش مهمان بودند و از واقعه ی صبح با خبر بودند ، وقتی موضوع را با دخترش در ميان نهاد ، ام کلثوم گفت : فردا جعده را به مسجد بفرستيد .
حضرت علی ( ع ) فرمود : از قضای الهی نمي توان گريخت . آنگاه کمربند خود را محکم بست و در حالی که اين دو بيت را زمزمه مي کرد عازم مسجد شد .
کمر خود را برای مرگ محکم ببند ، زيرا مرگ تو را ملاقات خواهدکرد .
و از مرگ ، آنگاه که به سرای تو درآيد ( 10 ) جزع و فرياد مکن.
ابن ملجم ، در حالی که حضرت علی ( ع ) در سجده بودند ، ضربتی بر فرق مبارک خون از سر حضرتش در محراب جاری شد و محاسن ( 11 ) شريفش را رنگين کرد . در اين حال آن حضرت فرمود : " فزت و رب الکعبه " به خدای کعبه سوگند که رستگار شدم سپس آيه 55سوره  طه را تلاوت فرمود :
" شما را از خاک آفريديم و در آن باز بر مي گردانيم و بار ديگر از آن ( 12 ) بيرونتان مي آوريم .
حضرت علی ( ع ) در واپسين لحظات زندگی نيز به فکر صلاح و سعادت مردم بود و به فرزندان و بستگان و تمام مسلمانان چنين وصيت فرمود :
" شما را به پرهيزکاری سفارش مي کنم و به اينکه کارهای خود را منظم کنيد و اينکه همواره در فکر اصلاح بين مسلمانان باشيد .
يتيمان را فراموش نکنيد ، حقوق همسايگان را مراعات کنيد . قرآن را برنامه ی عملی خود قرار دهيد .
نماز را بسيار گرامی بداريد که ستون دين شماست . حضرت علی ( ع ) در 21ماه رمضان به شهادت رسيد و در نجف اشرف به خاک سپرده شد ، و مزارش ميعادگاه عاشقان حق و حقيقت شد .


- سوره ی احزاب ، آيه ی 21.
- فروغ ولايت ، ص 35( کشف الغمه ، ج 1 ، ص 90) .
- آفتاب ولايت ، ص 19( الخرائج و الجرائح ، ج 1 ، ص 171، ش 1 ) .
- آفتاب ولايت ، ص 19( بحارالانوار ، ج 35، ص 18) .
- فروغ ولايت ، ص 37( سيره ابن هشام ، ج 1 ، ص 236) .
- فروغ ولايت ، ص 38
- آفتاب ولايت ، ص 131( سوره بقره ، آيه 148) .
- فروغ ولايت ، ص 86( مستدرک حاکم ، ج 3 ، ص 14، استيعاب ، ج 3 ص 35)
- فروغ ولايت ، ص 141( سوره مائده ، آيه 67)
- فروغ ولايت ، ص 697
- فروغ ولايت ، ص 697( بحارالانوار ، نقل از مالی ، ج 9 ، ص 650)
- فروغ ولايت ، ص 69

   

Online User

:: موضوعات مرتبط: حرف دل، ،
:: برچسب‌ها: سمیرات,
نويسنده : عبدالنبی سمیرات


صفحه قبل 1 2 3 4 5 صفحه بعد